به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما ،داستانهایی درباره خصوصیات و رفتار امام حسین علیه السلام در تار یخ مانده است که نشان دهنده خصوصیات و صفات ایشان است.
روایتی در فضیلت امام حسین علیه السلام در حدیث صحیح که محدثان اهل سنت نقل کردهاند، آمده است: روزی امام حسین علیهالسّلام در دوران کودکی به حضور جدش پیامبر اعظم، شرفیاب شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آن
حضرت با دیدن سیدالشهداء فرمود: «مرحبا بک یا ابا عبدالله، یا زین السماوات والارض؛ خوش آمدیای حسین!ای زینت آسمانها و زمین!» "ابی بن کعب" که کنار حضرت نشسته بود، گفت:ای رسول خدا! غیر از تو کسی هست که زینت آسمانها و زمین باشد؟ (چگونه حسین را این گونه صدا میزنی؟) پیغمبر فرمود:ای ابی! سوگند به خدا که مرا به حق پیامبر فرستاده، جایگاه حسین در آسمانها بیش از زمین است! در سمت راست عرش خدا نوشته شده: حسین چراغ هدایت، و کشتی نجات، و پیشوای بی لغزش است». *خصوصیات اخلاقی امام حسین علیه السلام خودسازی از جمله فضایل اخلاقی امام حسین علیهالسّلام، روح پاک و معنویت آن حضرت بود. ایشان لحظهای از یاد خدا غافل نمیشد و بخش اعظم اوقاتش را به عبادت پروردگار و ذکر دعا و قرائت قرآن میگذرانید؛ چنان که فرزند عزیزش، حضرت امام سجاد علیهالسّلام در این باره میفرماید: من تعجب میکنم از پدرم که او چگونه صاحب فرزند شده است؟ در حالی که شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند!» (این سخن، به کثرت عبادت امام حسین علیهالسّلام اشاره دارد.) عرفان امام حسین علیهالسّلام در زمان پدرش امام علی علیه السلام، در شهر کوفه، در حالی که قحطی و بی آبی آن سامان را تهدید میکرد و مردم را به زحمت انداخته بود، به امر مولا امیرمؤمنان دعا کرد هنوز از راز و نیاز کنار نکشیده بود که باران رحمت نازل شد و نشان داد که حسین در «عالم تکوین» مؤثر است!. داستانی دیگر زن و مرد جوانی در کنار کعبه در حال طواف، دست روی دست همدیگر گذاشته، حریم شریعت را زیر پا نهادند! آنان به عذاب آسمانی گرفتار گردیده، دستها به هم پیوستند! چاره از همه جا گسست و باید دستها بریده میشد! امیر مکه از امام حسین علیهالسّلام کمک خواست. نور دیده زهرا، با خالق خویش مناجات نمود، با چشم گریان و دلی سوزان دعا کرد و سپس دست مرد جوان را از دست زن جوان جدا کرد و نشان داد که حسین، صاحب جایگاه است. در شب عاشورا نیز در جمع اصحاب سخنانی ایراد نمود و از یاران خواست: هر کس دوست دارد، میتواند به خانه و کاشانه اش برگردد! وقتی همگی بر وفاداری و جانبازی مبادرت ورزیدند، امام حسین علیهالسّلام فرمود: «در این لحظه، به دقت بنگرید و جایگاه خود را در بهشت ببینید. آنان نگریستند و ندیدنیها را دیدند.» کیاست و تدبیر روزی طرفداران معاویه به ریاست «عمرو عاص» با امام حسین علیهالسّلام در مسائل سیاسی و اجتماعی به بحث و مناظره پرداختند و از هر دری سخن گفتند. در تمام موارد، آن حضرت پیروز شد و با بیان حقایق، آنان را مفتضح کرد. «معاویة بن ابی سفیان» که ناظر مناظره بود، گفت:ای عمرو عاص! تو را به حق من ساکت باش؛ زیرا حسین در تدبیر و سیاست، مانند پدرش علی است و نمیتوان او را مغلوب کرد!. ترویج علم و فرهنگ حسین بن علی علیهالسّلام در یکی از سالها در موسم حج، در سرزمین عرفات غرق در عبادات و مناجات بود و اشک چشمش فرو میریخت. در این اثنا، یکی از شیعیان به حضور رسیده، یک سؤال شرعی را مطرح کرد. آن حضرت توجه خود را به وی معطوف داشته، به آموزشش اقدام کرد و نشان داد: در صحرای عرفات که زمان عبادت و مناجات بود، آموزش علم و فرهنگ مقدم است. این سیره، از سنت پیامبر خدا الهام گرفته که میفرماید: علم بر همه چیز، حتی عبادت، مقدم است. مورد دوم امام حسین علیهالسّلام برای تجلیل علم و معلم، «عبدالرحمن سلمی» را که معلم یکی از بچه هایش بود، به خانه اش دعوت کرد و مجلس با شکوهی تشکیل داد و در حضور مردم ضمن قدردانی از آموزگار، هزار دینار طلا، هزار دست لباس مرحمت کرد و دهانش را پر از در و جواهر کرد و... برخی از حاضران، نسبت به این رویه اعتراض کردند! حضرت فرمود: عطای مادی من، در برابر عطای فرهنگی معلم، کم است! سپس اشعاری در این باره سرود. قانونگرایی و ولایتمداری حضرت امام حسن علیهالسّلام در تمام امور اجتماعی و حکومتی با امام حسین مشورت و از افکار و تدبیر او استفاده میکرد و سپس تصمیم میگرفت و دستورات لازم را صادر میکرد. او در جریان «معاهده صلح با معاویه»، امام حسین و عبدالله بن جعفر را احضار نموده و به مشورت با آنان پرداخت. در جواب او، عبدالله بن جعفر موافق صلح بود؛ ولی حسین بن علی مخالف آن، و تاکید کرد: پناه میبرم به خدا! مبادا با پسر «ابوسفیان» مصالحه نمایی، که در این صورت، از راه پدرت دور شدهای! سپس امام مجتبی شرایط سپاه و اوضاع اجتماعی را شرح داد و نظر خویش را بیان کرد. آن گاه امام حسین فرمود: شما فرزند ارشد علی و خلیفه و جانشین او هستی. ما مطیع تو هستیم؛ هر چه صلاح میدانید، انجام دهید.» ابن شهر آشوب نقل میکند: امام حسین با اشک چشم و تاثر وارد خیمه امام حسن شد و ناراحتی خویش را از این تصمیم ابلاغ کرد. امام مجتبی فرمود: برادرم! آنچه پدرت علی را به مصالحه با خلفا وادار نمود، همان مصالح مرا به مصالحه معاویه وادار میکند. امام حسین با شنیدن این توجیهات، خیمه برادر را با خوشحالی ترک گفت. چون نوبت به بیعت رسید، برخی فرماندهان سپاه امام حسن، از جمله قیس بن سعد بن عباده امتناع کرد و به رخسار امام حسین نگاه کرد (یعنی مطیع فرمان تو هستیم). آن حضرت فرمود: «یا قیس انه امامی یعنی برادرم حسن امام من است و من از او پیروی مینمایم». تواضع و فریادرسی روزی امام حسین علیهالسّلام گروهی از نیازمندان مدینه را دید که دور هم جمع شده، به خوردن نان خشک و بی خورشت مشغولاند. بعد از سلام و احوال پرسی، فقرا از آن سرور خواستند به جمع آنان بپیوندد. حسین بن علی با گفتن: «خدا متکبرین را دوست ندارد»، («انه لا یحب المستکبرین»)در جمع آنان نشست و مشغول خوردن و صحبت شد و سپس همه را به منزلش دعوت نموده، با تمام تواضع و صفا و صمیمیت از آنان پذیرایی نمود و از خانواده اش خواست هر چه در توان دارند، مضایقه ننمایند. مورد دوم اباذر، غلامی داشت به نام «جون» که از نظر نژادی از سیاه پوستان آفریقا به شمار میآمد. وی مانند اربابش عاشق امام حسین، و در صفا و وفا کم نظیر بود. بالاخره در کربلا حاضر شد و آماده جانبازی و فداکاری گردید! امام حسین علیهالسّلام از او خواست خودش را به کشتن ندهد؛ ولی او گفت:ای پسر پیامبر! من در ایام خوشی با شما بودم. آیا سزاوار است در لحظات گرفتاری شما را تنها گذارم؟ هرگز! اگرچه رنگ صورتم سیاه است، بوی بدنم نامطلوب، حسب و نسب من نامناسب، ولی هرگز از یاری ات دست بر ندارم. سرانجام «جون» به شهادت رسید. امام حسین علیهالسّلام با تمام وفا و صفا به بالینش آمد، خون از رخسارش پاک کرد و مانند فرزندش «علی اکبر» سر او را به دامن گرفت و نشان داد برای یک غلام مرده، همچون یک انسان با شخصیت زنده احترام قائل است. آن گاه دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا! چهره «جون» را زیبا، بوی بدنش را معطر دار، او را با نیکان محشور نموده و پیوندش را با اهل بیت پیامبر مستحکم فرما. زهد و بی رغبتی به دنیا
مورد اول در دوران خلافت امیرمؤمنان علیهالسّلام با تحریک دشمنان خارجی، جنگهای سه گانه منافقان (جمل، صفین و نهروان) اتفاق افتاد و مسلمانان ضعیف الایمان را خسته کرد و بخش عمده اوقات آنان را به خود مشغول نمود و اختلاف خطرناکی را فراهم کرد. برای برون رفت از این وضعیت جنگی، منافقان و طرفداران بنی امیه پیشنهاد دادند: امام حسین علیهالسّلام را خلیفه نمایند تا از این طریق، اختلاف خانوادگی بین قبیله بنی هاشم را فراهم ساخته، «حسین» را با خود داشته باشند! امام حسین علیهالسّلام فرمود: «هیهات که مرا فریب دهید. این راه، راه کفر به خدا و پیامبر و علی مرتضی است و تسلیم شدن به آن، تبعیت از شیطان است». (موسوعة کلمات امام الحسین علیهالسّلام: «والله لا اکفر بالله وبرسوله وبوصی رسول الله») بنابراین، آن حضرت در برابر دنیا و ریاست آن، کوچکترین انعطافی نشان نداد و. مورد دوم امام حسین علیهالسّلام مردی پرتلاش و پرکار بود و از نظر مال و منال بسیار متمکن و ثروتمند بود. در یک مورد به شخص مقروض که پناه آورده بود، هزار راس گوسفند و هزار دینار طلا مرحمت کرد؛ اما در زندگی شخصی گرفتار تکلف نبود، بر سر سفره افطارش فقط «سویق» داشت و آن را خورشت مینمود. جود و بخشش امام حسین علیهالسّلام روزی غلامی را دید که نانهای خود را به سگ میخوراند. از او پرسید: چرا چنین میکنی؟ وی گفت:ای پسر پیامبر! من برده یک فرد یهودی هستم، در آتش غم و اندوه میسوزم، این حیوان نیز گرسنه است. با این کار میخواهم او را خوشحال کنم، تا خداوند مرا از بردگی نجات دهد. حضرت با شنیدن این سخن، دویست درهم برداشت، سراغ یهودی (مالک غلام) رفت و از او خواست تا غلام را به این مبلغ بفروشد. یهودی، آدم با معرفتی بود، نسبت به امام حسین علیهالسّلام خیلی احترام کرد و گفت: یا حسین! این غلام را به تو بخشیدم و باغ را به غلام. پولها نیز مال خودت باشد. امام حسین پولها را به عنوان «بخشش» به یهودی داد. یهودی نیز پولها را به غلام بخشید. در این اثنا، زن یهودی پیش آمد و پس از گفتگو، مسلمان شد و مهریه اش را به شوهرش بخشید. یهودی نیز با دیدن چنین اوضاع عاطفی، از خواب بیدار شد، او نیز مسلمان شد... عفو و گذشت "مروان بن حکم" از دشمنان کینه توز اهل بیت بود. پیامبر اسلام او و پدرش را لعن کرده و هر دو را به شهر «طائف» تبعید کرده بود. او در دوران زمامداریاش، مولا علی را سب کرد. جنازه امام حسن علیهالسّلام را تیرباران کرد. چون سر بریده امام حسین علیهالسّلام را به مدینه آوردند، وی سر بریده حسین را به سوی قبر پیامبر افکند و گفت: «یوم بیوم بدر»؛ یعنی ما از دوران جاهلیت و جنگ بدر انتقام گرفتیم! چنین دشمن خونخوار اهل بیت، در «جنگ جمل» اسیر شد و از امام حسن و امام حسین (ع) درخواست شفاعت کرد. امام حسین علیهالسّلام به خدمت مولا رسید و برای چنین کینه توزی درخواست شفاعت کرد و نشان داد که حسین اهل عفو و بخشش است؛ حتی برای دشمنان و بدخواهان! شجاعت در مقابل خلیفه ظالم داستان برخورد با خلیفه حسین بن علی علیهالسّلام به سن هفت سال و شش ماه و بیست و پنج روزه بود که پیغمبر اسلام رحلت کردند. اولین نماز جمعه بعد از پیامبر بود که چشمان حضرت به منبر جدش افتاد. ناگاه به جای جدش «ابوبکر» را در جایگاه او دید! جلو آمد. خطاب به ابوبکر گفت: آن جا جای تو نیست، بیا پایین؛ آن جا جای بابایم است. برو منبر بابایت بنشین. ابوبکر شروع به گریه کرد و... نظیر این خاطره، با خلیفه دوم پیش آمد. امام حسین علیهالسّلام فرمود: از منبر پدر پایین بیا، برو منبر پدرت بنشین! عمر گفت: پدر من منبر نداشت. چه کسی تو را به این کار راهنمایی نموده است؟ علی علیهالسّلام بلند شد و فرمود: کسی او را به این کار مامور نکرده است و... آری، حسین بن علی علیهالسّلام هم شجاع بود و هم شجاعت بیان داشت و میتوانست بدخواهان را پشیمان نماید. شجاعت جسمی و نفسی یزید بن معاویه در کنار سایر رذایل اخلاقیاش، عاشق «ارینب» همسر «عبدالله سلام» فرماندار کوفه شد و ندانست که عاشق زن دیگری نمیشوند. چون معاویه از این موضوع باخبر گشت و با «عمروعاص» تبادل نظر نمود، به این نتیجه رسید که از طریق «ابودرداء» و «ابوهریره»، «عبدالله سلام» را تشویق کنند که به خواستگاری دختر معاویه برآید و در این توطئه، نداشتن «هوو» را شرط جواب مثبت دختر معاویه بنمایند و سرانجام این توطئه به بار نشست و عبدالله سلام ارینب را طلاق داد. عده طلاق به پایان رسید و یزید به میدان خواستگاری برآمد. امام حسین علیهالسّلام نیز برای خنثی کردن این نقشه، از ارینب خواستگاری نمود. ارینب، حسین را بر یزید ترجیح داد و عروس پیامبر و علی و فاطمه گردید . همین جریان در مورد «ام خالد» همسر «عدی بن حاتم» پیش آمد. بیشتر بخوانید:۷۲ملت و یک حسین یزید عشق او را به دل گرفت و کوشید تا او را از چنگ «عدی» بیرون آورد؛ ولی امام حسین علیهالسّلام با خواستگاری خویش از «ام خالد»، این ناموس را نیز در پناه خود مصونیت بخشید و بدون این که با آنان عروسی کند، سرانجام هر دو را به همسران قبلی برگردانید و نشان داد که سالار شهیدان، دارای شجاعت نفسی است. منبع: ویکی فقه
منبع: خبرگزاری صدا و سیما
کلیدواژه: محرم 1402
امام حسین علیه الس لام
علی علیه الس لام
علیه الس لام
علیه السلام
حسین بن علی
امام حسن
آن حضرت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.iribnews.ir دریافت کردهاست، لذا
منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری صدا و سیما» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۳۲۸۸۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نوه امام خمینی در خارج از کشور چه کاره است؟
به گزارش «تابناک» به نقل از عصر ایران، معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی و دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ خورشیدی در تهران درگذشت.
آن طور که عصر ایران روایت کرده است؛ وی مادر سید حسین و مریم خمینی بود. حجتالاسلام سید حسین خمینی از اوایل دهه ۶۰ عملا از عرصه های رسمی و رسانهای کنار است و خواهر او (نوه امام خمینی) هم در خارج از کشور زندگی میکند و به طبابت و کارهای علمی اشتغال دارد و خانواده برای دفن مادر منتظر بازگشت اوست. (دو فرزند دیگر در کودکی درگذشته بودند).
از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
با این که عروس ارشد امام اهل مصاحبه با رسانهها نبود اما برای اولین بار اول آبان ۱۴۰۰ و به مناسبت چهلوچهارمین سالگرد درگذشت مشکوک سید مصطفی خمینی گفتوگویی با او منتشر شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت خصوصا جاهایی که حکایت از نگاه امروزین آقا مصطفی خمینی داشت و تصویر متفاوتی از فرزند فقید امام ترسیم میکرد.
درباره فرزندان چنین گفته بود: «خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی ماندهاند. هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.
دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده ...»